۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

جیغ

بگذار خود را بیاویزم از این درخت سیب
اینجا
درختان
همه
میوه ی ممنوعه می دهند

خوشبخت ها نمی دانند
دیگران
یا شاعرند
یا دیوانه
یا پیامبر

افسوس!
دست های این سه تهی است

بگذار خود را بیاویزم از این درخت سیب

تا این بار مرا آواره ی کدام سیاره کند
سرنوشتی که من و خدا و شیطان به اتفاق رقم می زنیم

-------
1- فیلسوف ها هم پیامبرند.

۸ نظر:

sogol گفت...

سلام استاد..

امروز که روز مولد دخت زهراست

مسرور قلوب اهل بیت طاهاست

بفرست به مقدم شریفش صلوات

چون گاه نزول رحمت از عرش علاست

میلاد نور مبارکتون باشه..

راوي گفت...

اینجا
درختان
همه
میوه ی ممنوعه می دهند


و چه سخت است اينجا عصيان نكردن...

human being گفت...

یه چیز خیلی عجیب شازده... دیشب توی خواب من بودی... خیلی عجیب بود... حالا اومدم این را بهت بگم...اما این را می خونم و می بینم خیلی قشنگه... خیلی...

چند روز پیش یه چیزی می نوشتم که این طوری شروع می شد... نه نمی گم... فقط می گویم که با سیب و درخت شروع می شد... اما خیلی فرق داشت با تمام سیب و درخت هایی که همه نوشته اند و دیده اند...

اما هر وقت گذاشتمش حتما باید بهت بگم بیایی بخونی ... فعلا که یک مدت است در فاز "لالمونی" عمدی بسر می برم... اگر هم خواب دیشب نبود اصلا سراغت نمی آمدم...
بلاگر هم که حسابی کله پا شده...


خوابم... مثل آن موقع ها بود... مثل همین چند ماه پیش... آخر کلاس دانشجو ها هی جمع می شدند سوال کنند ...(واقعا که... طوری می نویسم انگار تو مرا می شناسی!!) بعد یه یادداشت یا یه دفتر روی میز می ماند که تو چیزی نوشته بودی... این دفعه هم همین طور شد... من گفتم... ای وای این شازده چرا نمی مونه ببینمش... بهش بگین دفعه ی دیگه بمونه... بعد یادداشت را می خونم که اصلا یادم نمانده... اما عجیب این بود که تو با حرووف انگلیسی امضا کرده بودی فریدون آدمیت... من می گم یعنی این شازده اسمش اینه؟ بعد که بیدار می شم... این اسم به نظرم آشنا می آید... جایی باید دیده باشم... اما اصلا نمی دانم کی است... تو گوگل سرچ می کنم... و تا حدودی می فهمم کیه... اما هیچ وقت چیزی ازش نخوانده ام... حالا مانده ام... این شازده و این آدم و این خواب یعنی چی!

من را همه به عنوان کارشناس خواب می شناسند... اما هنوز معنی این را نفهمیده ام به طور کامل...
:)

شاید باید می آمدم و جواب کامنتی را که گذاشته بودی می دادم... شاید وقتی دوستی می آید و می گوید می خوانمت... اگر جوابی ندهیم بی ادبی باشد... شاید از دست من عصبانی شده بودی ها؟

نمی دانم... آدمیت... شاید این چیزی است که همه به دنبالش هستیم... و نمی دانیم... در راه آدمیت گاه چقدر آدم ها را اذیت می کنیم با آدم ها ما را... اینقدر که ترجیح می دهیم لال شویم... یا شاید هم جیغ بزنیم... یه جیغ که فقط لال ها معنی اش را می فهمند...
نه؟

تو جیغ بزن من هم فعلا لال هستم...
اما بدان که تو را می فهمم شازده کوچولو... به سفرت ادامه بده... و جیغ یادت نره... مسافرها همیشه شاعرند... یا شاعر ها همیشه مسافر؟


فعلا که این کلاغه است که داره یک ساعته جیغ و ویغ می کنه...

:)


باشی همیشه


hey... the word verigication is : mistemst

mist
stem
temst (tempest?.... ha

like it!... feels so resonating

human being گفت...

ooops!

*verifiaction

human being گفت...

ha ha ha!

* verification

i'm still thinking about the meaning of the dream... and seems i forgot typing!
:)

The Little Prince گفت...

سوگل و راوی عزیز
سپاسگزارم

انسان بزرگ
وقتی کسی می گوید می خوانمت شاید معنی اش دلتنگی باشد چشم براهی یا چیزی از این دست...

فریدون آدمیت!
خیلی آشناست اسمش
شاید خوانده باشم یا دیده باشم چیزی ازش، جایی...

اما فکر می کنم شکستن اسم که تو انجام دادی مناسب تر باشد. حالا در روان شناسی نوین، واژه ها جای خود را باز کرده اند. روان شناس ها با شکستن یا چسباندن واژه ها به هم به کنکاش علت ها هستند.
فریدون، دون، آدم، آدمیت،...

دیگر آن که شاید این شعور مطلق که اصحاب تکنولوژی فکر به آن اعتقاد دارند، مرا کشانده باشد به خواب تو...

مهم تر از همه ی این ها، سپاسگزارم استاد
کاش شازده کوچولو هم سرکلاس تو بود
آن وقت هر روز آخر کلاس کارت می شد جمع کردن دفتر کتاب هایش!

وقتی کلاغ ها ساکت می شوند، باغ خیلی دلگیر می شود
ناشکیبا، چشم براه فریاد های کلاغم- که روح باغ است بی تردید-.

دوباره سپاسگزارم
از اینکه مرا خوب می فهمی!

sogol گفت...

بک گراند نو مبارک..
زیباتر شد..

human being گفت...

آها... گفته بودم آن پست را بگذارم، خبرت می کنم...
خوب... گذاشتمش...