۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

دوست داشتن...

تو را نمی توانم اندازه کنم
نه با انگشتانم
نه با آغوش بازم
با این حال
دوستت می دارم
قد نفسم که در سینه حبس می شود
قد چشمانم که بسته می شوند
قد دستهایم که باز می شوند
قد عدد های در هم ریخته ای که بر زبانم می آیند
قد گفتن همه ی همه ی همه ی ...
و همه ی چیزهای خوبی که بعد از آن می آیند
ستاره های آسمان
درخت های زمین
خرده ریز های کمد مادربزرگ
و
اسباب بازی های خودم