۱۳۸۶ اسفند ۲۵, شنبه

دنیا

مسافر کدام قصه ای؟

مسافر کدام قصه ی کودکانه ای بانو؟

اینجا کودکان آرام می میرند

غرقه در خون

بی بدرقه ی شیونی یا نم اشکی از پی

بانوی کدام قصه می شوی

که پادشاهان جز به خون سیراب نمی شوند

و جز بر خاکستر نمی خوابند

بانو! به من بگو

اهورا را بر کدام آتش سجده کنم

که بوی باروت و لخته ی خون و پاره ی تن ندهد

به کدام قبله رو کنم

که اهریمنی در برابر وسوسه ام نکند

دست به دامان کدام فروهر شوم

که اهریمن زاده ای کمرش را به خنجری از پشت میهمان نکرده باشد

بانو

بانو

بانو

به من بگو!

مسافر کدام قصه ی کودکانه می شوی بانو؟ ...

۳ نظر:

بانوي جشنواره زمستان گفت...

نمي دونم چي مي خوام بنويسم اينجا...
اما مي خوام که بنويسم...
مي خوام که بدوني تو و اين بانو ي تو رو دوست دارم و از اومدن شازده کوچولو خوشحالم و شگفت زده...

مسعود گفت...

سلام شازده کوچولو
دهها بار این شعر زیبایت را خواندم
آتشی رسید به جانم ازین قبس

The Little Prince گفت...

فردا چقدر از تو خالي است
در شعر من اگر نيايي
فردا هيچ كس دلتنگ تو نمي شود
فردا هيچ كس تور را نمي داند
ترانه اي شوي مگر بر زبانم
افسانه اي شوي مگر در خيالم

ممنونم
خوشحالم كه دلتنگي هاي مرا مي خوانيد