۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

هشیاری

خرابی من از سختی گل بود یا لرزش دستان تو؟!
نمی دانم ای سازنده!
تنها می دانم
دیگرمرا با باغ های انگورت کاری نیست
من هنوز مست آن سیب نیم خورده ام که فرشتگانت از رشک، گاز زده بودند

۵ نظر:

solmaz گفت...

hkeyli ghashanh bud... merc

ناشناس گفت...

یاد شعر جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق افتادم
امیدوارم خونده باشید

human being گفت...

هنوز از پنجره ای به باغ بسیار درخت می توان خانه ی تو را دید... چراغ ها خاموش بودند... اما فکر کردم شاید بد نباشد پیغامی بگذارم... کلاغ ها اهل ساکت شدن هستند اما اهل فراموشی هرگز...

شاد باشی هر کجا که هستی...

The Little Prince گفت...

از لطف همه ممنونم
مدت ها نبودم
شاید از امروز دوباره بیایم

انسان بزرگ
خوشحالم که اینجا پرواز می کنی
به باغ کلاغ ها دعوت ندارم
نتوانستنم ببینم وبلاگت را
...
شاد باشی

The Little Prince گفت...

ناشناس
آن شعر را به خاطر نمی آورم
اگه گذرت افتاد بگو کدام شعر را میگی!