۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

پیش از شکستن

1
چه تنها شده ام
امشب
بانو

امشب
پشت پنجره چیزی نیست
شده است آینه ی سقف

به کتاب هایم هم
- خواندن نمی دانم امشب -
امیدی نیست

2
با من گریه می کنی؟

3
نه!
تاب اشک تو را ندارم بانو
گرچه لبخندت نیز آرامم نمی کند امشب

تنهایم بگذار
امشب مهربانی تو کار دست دلم می دهد

4
چقدر بی خاطره ام
 
آن وقت ها هم شب بود
آن بالا ماه بود
و تو نزدیک تر بودی
صدایم به تو می رسید
چشم هایت را بهتر می خواندم
این همه تنها نبودم
این همه
آدم دور و برم نبود
چشم هایم
چشم هایم
چشم هایم بانو
می سوزند
می سوزند
می سوزند
تنهایم بگذار
تنهایم بگذار
تنهایم...
بانو
 

هیچ نظری موجود نیست: