۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

عشق

1
مرا به صلیب دوختند
یک میخ دست راست
یک میخ دست چپ
یک میخ پاها
بگو دوستم می داری؟
زمزمه کردم: دوستت می دارم
نشانم بده
بی صدا گریستم
فریاد زد: رهایش کنید...

2
رها شده ام با صلیبی بر دوش
میخی در دست راست
میخی در دست چپ
میخی در پاها


۵ نظر:

human being گفت...

.

love is understanding
understanding brings responsibility
responsibility... pain
pain... awareness
awareness... light
light... love

be in love

.

The Little Prince گفت...

pain
pain
pain
in my heart
just pain
...
ممنونم

ناشناس گفت...

شاید اون صلیب یه سنجاقکه بی فرداست
مثل همه سنجاقکه...

human being گفت...

no pain
no gain


:)

ناشناس گفت...

کاش این زمانه به مامجال عاشق شدن میداد!مجال فرهاد شدن ،اعتقاد داشتن ،راسخ بودن