۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

خواب

چیزی به پایان نمانده است
همه پای چوبه های دار به انتظاریم
هیچ کس تقلایی نمی کند
افسراعدام دلش به حال من می سوزد
- تو خطای بزرگی نداشته ای. شاید بشود کاری کرد.
می رود...
من اما آماده ام
آرامم و منتظر
به گردنم فکر می کنم
و فشاری که طناب بر آن می آورد
طناب را می بینم و تار و پود به هم ریخته اش را
که برای فشردن گردنم تلاش می کند
بالاخره خواهم فهمید بعد از مرگم چه خواهد شد
کمی امید وار می شوم به ماندن بیشتر
بعد دوباره خیره می شوم به چوبه ی دار
از داشتنش حس خوبی دارم
پدر می گوید:
- خوش به حالش، مرگ خوبی داشت
آرامم
 سبک تر می شوم
انگار همه چیز پای چوبه ی دار اتفاق نمی افتد
کنجکاوی تمام وجودم را فراگرفته
امیدوارم
چشم هایم هنوز ازگریه های دیشب گرم است
و انگار آنقدر خوابیده ام که هرگز خسته نخواهم شد
افسر اعدام دیرکرده است
باید جانشینی داشته باشد اینجا
به مرگم امیدوارتر می شوم
و به پس از آن بیشتر
چیزی به پایان نمانده است

پای چوبه های دار
همه به انتظاریم
همه امیدوار
...

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

به دیدارت می آیم اما نه در لحظه پایانی
در آغاز
خوب میدانی
میدانم
که تازه این پروانه میخواهد اولین پروازش راتجربه کند
نترس
به زیبایی و بی هراس تجربه اش کن

ناشناس گفت...

باهاش حرف میزدم
اینبار با احتیاط حرف میزد
شاید دیگر از گفتن حقیقت هراس داشت
شاید از مردن....
فکر کنم نمیخواست اعدامش کنند
اما اخر راضی شد
گفت:(دوستت دارم)
حکم اعلام شد
اعدام...
جرم
عاشقی
اما
جلاد...وای نه..واینبار جلاد منم
باید طناب را ...من
وای بر من
حکم اجرا شد
ای کاش نگفته بود و ای کاش نشنیده بودم
برای همیشه از دست دادمش

ناشناس گفت...

سلام استاد گلی
نمیدانم...
نمیدانم پس از مرگم جه خواهد شد...
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت...
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد...
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش...
و او یکریزو پی در پی دم گرم و چموشش رادر گلویم سخت بفشارد...
و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد...
بدین سان بشکند...
دایم سکوت مرگبارم را...
dr shariati
امیدوارم مرتبط بوده باشه(لبخند)

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

یخوام از اون عکس بابابزرگ مامان بزرگ تشکر کنم.خیلی حالو هوای صمیمی و دلنشینی به آدم میده..
گلی رو میبره دوردستهایی که خیلی براش عزیزن..
کاش یکیشون زنده بود.خدا رحمتشون کنه حالا که نیستن و برا هرکی زندست حفظ کنه.

ناشناس گفت...

باهاش حرف میزنم
اینبار محکمتر حرف میزنه
اینبار قشنگتر شده
شاید فکراش زیباترش میکنه
میگه سالهاست عاشقم بوده
اما کو عاشقی
اخه منم سالها بوده منتظر یه عاشق بودم
حالا اومده
اما فقط عشق
بهش میگم فقط عشق؟؟؟؟؟؟؟
میگه چیکار کنم؟
بهش میگم:فقط نرنجونم
میگه آخه...
میگم هیچی نگو...
میگم منو میخوای...
میگه نه برا همیشه...
میگم چرا؟
میگه آوردن عشق تو زندگیم جسارت میخواد...
مات و مبهوت نگاش میکنم...
چقدر دلم میخواد تا ابد تو آغوش چشاش بخوابم
چقدر دلم میخواد یه بار با لالایی نفس هاش چشام بسته بشه
دیشب میگفت بلد نیستم لالایی بگم
اما
نمیدونه لالایی نفس هاش قشنگترین لالایی هاس

The Little Prince گفت...

سلام
از لطف همه ی دوستان سپاسگزارم

ناشناس گفت...

نیستید استاد !!!

Unknown گفت...

یادمه بچه بودم
مسافر کوچولو رو نشون میداد
یادش بخیر روزهایی که خودمو بجاش تجسم میکردم و به گل شاهپسند تو خونمون آب میدادم
سالهاست از اون روزها گذشته
شاهپسند من دیگه وجود نداره
گاهی وقتا سعی میکنم یادم بیاد
یه خاطرات مبهمه
اما
حالا جاش خاطراتی دارم پر از پررنگی
زجر آور
و کشنده
مسافر کوچولو
من و تو مثل همیم
هر دو ما یه درد مشترک دارم
و یه غم گمشده
مسافر کوچولو
من و تو رهگذریم
گل هامون میمونن
من و تو
اما میریم
اخه مسافریم
مسافر که یه جا نمیمونه

ناشناس گفت...

سلام
واقعا از بازگشتتون خوشحالم و سپاسگذارم که قدم گذاشتید..

ناشناس گفت...

دلتنگشم
نمیدونم میدونه یا نه
میدونم چشاش خیسه
اخه نمیدونی چقدر سخته
آخه فقط من میدونم که چه رنگیه
کی ها دلش میگیره
آخرین بار کی گریه کرده
اخه خودم اهلیش کردم
خدایا نمیخوام قلبش بخاطر من گریه کنه
خدایا میتونم تحمل کنم وقتی گریه میکنم کسی نباشه بهم بگه گریه نکن،دیدن اشکات برام سخته
خدایا میتونم تحمل کنم دیگه صداشو نشنوم؟
خدایا میدونم لیاقتشو ندارم
اما چرا همیشه باید کسی رو دوست داشته باشیم که لایقش نیستیم

OOO AFSANE MIKHANAD گفت...

sALAM

MOSAFER KOCHOLO BARGASHTE
VALI MAN BAR NAGASHTAM