۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

طرح...

واژه ها با نام تو هم قافیه نمی شوند
تو را باید میانه ی کلامم بیاورم
یا از ترسی کودکانه، پشت واژه های مرده پنهان کنم...

۵ نظر:

human being گفت...

چه تصویر ناب و تاثیرگذاری...
یه جورهایی داری همان واژه های مرده را زنده می کنی...

از قافیه نترس که فقط قیافه است...
بگذار دم مسیحایی نامش به کلامت بوزد و واژهای مرده را جانی دیگر بخشد...
بگذار هر جای کلامت و به هر شکل که خواست پیدا شود...

مسعود گفت...

پنهان نکن.
نام، آغاز رابطه،
آواز وصل است.
او را بخوان
با صدای بلند.
آنگاه در میانه است.

human being گفت...

"واژه ها با نام تو هم قافیه نمی شوند"

دوباره که می خوندم... دیدم چقدر باز دارم از این غیر مستقیم گفتن لذت می برم... به جای اینکه بگوییم بی همتایی...
شاعر ها همیشه زبان را تازه می کنند و فکر مان را ...

The Little Prince گفت...

انسان بزرگ
سلام

پشت همه ی واژه ها پنهان است
اما هیچ جای کلام نیست

کدام واژه، پشت نسیم پنهان است
پشت باد
پشت گردباد
پشت تندباد
پشت توفان
حتا پشت موج
...

برخی واژه ها انگار جای خود را پیدا کرده اند، نقش شده اند، برخی دیگر هر روز و هر روزگار دوباره می شوند، هر جا به معنایی تازه می نشینند یا شاید هم حرکت می کنند...


سپاسگزارم

The Little Prince گفت...

مسعود جان
سلام

نامش را می خوانم
اما به نام نمی خوانمش

پیش از آنکه به نامی بخوانندش ، می شناسمش!

نام فریاد شدن است
زیبایی است که از زیبایی بودن زاده می شود و زیبایی رسیدن پاسخ زیبایی گفتن نام است و...

و ...
اینجا دیگر صدای قارقار کلاغ را باید بشنوی

سپاسگزارم