1
چه تنها شده ام
امشب
بانو
امشب
پشت پنجره چیزی نیست
شده است آینه ی سقف
به کتاب هایم هم
- خواندن نمی دانم امشب -
امیدی نیست
2
با من گریه می کنی؟
3
نه!
تاب اشک تو را ندارم بانو
گرچه لبخندت نیز آرامم نمی کند امشب
تنهایم بگذار
امشب مهربانی تو کار دست دلم می دهد
4
چقدر بی خاطره ام
آن وقت ها هم شب بود
آن بالا ماه بود
و تو نزدیک تر بودی
صدایم به تو می رسید
چشم هایت را بهتر می خواندم
این همه تنها نبودم
این همه
آدم دور و برم نبود
چشم هایم
چشم هایم
چشم هایم بانو
می سوزند
می سوزند
می سوزند
تنهایم بگذار
تنهایم بگذار
تنهایم...
بانو